loading...
مجله اینترنتی پرنیان

پرنیان بازدید : 167 شنبه 18 دی 1389 نظرات (0)

حتماً بخوانید
کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست.
روباه گرسنه اي که از زير درخت مي گذشت، بوي پنير شنيد، به طمع افتاد و رو بهکلاغ گفت:
اي واي تو اونجايي، مي دانم صداي معرکه اي داري!چه شانسي آوردم!
اگر وقتش را داري کمي براي من بخوان
کلاغ پنير را کنار خودش روي شاخه گذاشت و گفت:
اين حرفهاي مسخره را رها کناما چون گرسنه نيستم حاضرم مقداري از پنيرم را به تو بدهم.
روباه گفت:
ممنونت مي شوم ، بخصوص که خيلي گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدايت هم هستم
کلاغ گفت:
باز که شروع کردي اگر گرسنه اي جاي اين حرفها دهانت را باز کن، از همين جا يک تکه مي اندازم که صاف در دهانت بيفتند.
روباه دهانش را باز باز کرد.
كلاغ گفت:
بهتر است چشم ببندي که نفهمي تكه بزرگي مي خواهم برايت بيندازم يا تکه کوچکي.
روباه گفت:
بازيه ؟ خيلي خوبه ! بهش ميگن بسکتبال.
خلاصه ... بعد روباه چشمهايش را بست و دهان را بازتر از پيش کرد و کلاغ فوريپشتش را کرد و فضله اي کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.
روباه عصبي بالا و پايين پريد و تف کرد:
بي شعور ، اين چي بود
کلاغ گفت:
کسي که تفاوت صداي خوب و بد را نمي داند، تفاوت پنير و فضله را هم نبايد بفهمد
برچسب ها س ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
از اینکه این سایت را جهت تماشا انتخاب کردید بی نهایت از شما ممنونیم.لطفا برای اعتلای سایت ما رو از نظراتتون محروم نکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 869
  • کل نظرات : 369
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 410
  • بازدید امروز : 311
  • باردید دیروز : 1,245
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 311
  • بازدید ماه : 7,218
  • بازدید سال : 34,410
  • بازدید کلی : 1,965,500
  • کدهای اختصاصی